در روز قيامت چندين گردنه و ايست بازرسي وجود
دارد؛ يعني زماني كه انسان وارد صف محشر ميشود بايد در هفتاد مورد حساب و كتاب پس
بدهد: يكي از ايستگاهها خطرناك است و ان ايستگاه«مرصاد» نام دارد. در اين
ايستگاه، بازرسي كننده خود خداوند است:
«ان ربك لبالمرصاد»(1)
آيه مذكور دو معنا دارد:
1- خداوند در كمينگاه تو بوده و ناظر اعمالت
ميباشد؛
2- در روز قيامت حساب و كتاب تو كه مربوط به
حقالناس است با خداست و خداوند قسم خورده است كه به عزت و جلالم سوگند از حق الله
ممكن است بگذرم اما از حقالناس نخواهم گذشت.
علي(ع) در نهجالبلاغه ميفرمايد: خدايا پناه
ميبرم به تو از پليس راه دوم(مرصاد)، كه حتي اگر خاري در دست رفته باشد از آن هم
سوال ميكني كه آيا اين خار از درخت خودت بود يا از درخت ديگري.
آري، از اين پليس راه نميگذرند جز سبكبارها.
باباطار عريان حديث پيامبر(ص) را اين گونه به شعر درآورده است:
موكه چون اشتري قانع به خارم خورم خاري خرواري به بارم
با اين خرج قليل و بار سنگين هنوز در روي صاحب شرمسارم
سعدي نيز بسيار عالي سروده است:
يكي قطره باران زابري چكيد خجل شد چو پهناي دريا
بديد
ميگويد: قطره باراني به دريا افتاد و خود را در
مقابل دريا و عظمت آن كوچك ديد و با خود گفت: ان جا كه دريا است من نيستم، يك قطره
در مقابل دريا چيست؟! از آن جا كه خود را كوچك شمرد و عملش را ناچيز ديد سرانجام
همين قطره داخل همان صدف افتاد و در و لولو شد.
آري خود را «نيست» حساب كرد و«هست» شد.
چه خوب است كه انسان هميشه اعمال خودش را با اعمال
علي(ع) مقايسه كند، علي(ع) بعداز پيغمبر اكرم(ص)- آن 25 سالگي كه خانهنشين بود-
بيكار ننشست وهمواره كارش خدمت به خلق خدا بود؛ در اين دوران 25 ساله،علي(ع) 26
باغ(نخلستان) براي فقرا درست كرد و براي هر يك از آن باغها قناتي حفر نمود.
قنبر ميگويد: اميرالمومنين(ع) در يكي از قناتها-
كه كم آب بود- در حال كندن چاه بودند، هنگام ظهر از قنات بيرون آمدند نماز خوانده
و بعداز نماز فرمودند: قنبر! ناهار چه داري؟ گفتم: ياعلي! كدوي پخته. علي (ع)دستان
مباركش را با آبي كه از چشمه قنات بيرون ميآمد شستند و فرمودند: غذا را بياور.
قنبر ميگويد: علي كدوي پخته را ميخوردند و زير لب اين كلمات را زمزمه ميكردند
كه: لعنت خدا باد بر آن كسي كه به خاطر شكم به جهنم رود؛شكمي كه ميتوان آن را با
نان جو و كدوي پخته سير كرد.
علي كدوي پخته را خورد و براي كندن قنات، داخل چاه
رفت. كلنگ آقا در حال كندن به سنگي خورد و آب فوران كردو ديگر نتوانست كارش را
ادامه دهد، ازچاه بيرون آمد،ديدم محاسن مباركش گلآلود است، در اين هنگام بود كه
بستگان و خويشان علي به نخلستان آمدند و وقتي فراواني آب را ديدند متعجب شدند! علي
در حالي كه هنوز از چاه بيرون نيامده بود، يك پايش اين طرف چاه و پاي ديگرش را در
آن طرف چاه قرار داشت چشمش به خويشان و اقوامش افتاد، فرمود: قنبر قلم ودوات
بياور. قنبر ميگويد رفتم و قلم و دوات آوردم آقا در كنار همان چاه رو به قوم
وخويشانش كرده و فرمودند: چشم داشتي به اين چاه نداشته باشيد، اين چاه و قنات مال
فقرا و بيوه زنان است؛ مال يتيمها است. در همان حال، قنات را براي مستضعفين وقف
كردندو از چاه بيرون آمدند.(2)
راوي ميگويد: بعدازظهر در حالي كه آفتاب گرم و
سوزان بود از خانه بيرون آمدند، ديدم علي در وسط آفتاب ايستاده است، جلو رفتم و
عرض كردم: ياعلي! همه مردم در استراحتند شم اهم استراحتي كنيد، در اين گرماي سوزان
چرا اين جا ايستادهاي؟ فرمود: ميترسم شخصي مشكلي داشته باشد وخجالت بكشد در
خانهام را بزند.
راوي ميگويد: در همين حال، زني آمد خدمت علي و
فرياد برآورد: يا علي! به فرياد برس. حضرت فرمود: چه شده است؟ گفت: شوهرم مرا از
خانه بيرون كرده است.
اميرالمومنين به طرف خانه آن زن راه افتاد و
فرمود: بيا برويم شما را آشتي بدهم. زن راه افتاد آمد پشت در! علي در زد، جوان
بيادبي پشت در آمد- هم از لحاظ لباس بيادب بود و هم از لحاظ گفتار- اميرالمومنين
سلام كرده و با زبان خوش فرمودند: اين زن
است وزير دست تو است بايد به او خدمت كني و دلش را به دست آوري، چرا در اين هواي
گرم از خانهات بيرون راندهاي؟ جوان عصباني شده رو به زنش كردو گفت:شكايتت را نزد
نامحرم بردهاي؟ اگر به خانه بيايي آتشت خواهم زد.
علي وقتي اين جمله را شنيد پيراهن جوان را گرفت و
به او سختي كرد. جوان در اين گير و دار علي را شناخت، به التماس افتاد، آقا!
اشتباه كردم ديگر تكرار نميكنم و .. علي(ع) رهايش كردند و فرمودند: توبهات اين
است كه با همسرت سازش كني.
آري، همه در استراحتند اما علي(ع) به فكر ديگران
است، اما با اين حال، از قصور و تقصيرش ميگويد، مينالد وغش ميكند. هزار ركعت
نماز ميخواند ولي باز فرياد و نالهاش بلنداست؛ از خوف خدا به حالت اغما ميافتد
و از صداي نالهاش نه اهل خانه كه ديگران بيدار ميشوند.
اگر خداي نكرده شيطان وسوسهاي كرد و خواست شم ارا
از راه عجب به جهنم بكشاند علي را به ياد آوريد و خود را با او مقايسه كنيد،
خواهيد ديد كه كارهاي شما در مقابل كارهاي علي ذره و قطرهاي است در مقابل دريا. اگر ميخواهيد
سير و سلوكي داشته باشيد،اگر ميخواهيد به رستگاري برسيد،اگر ميخواهيد اهل بهشت
شويد بايد دو چيز را در نظر داشته باشيد:
1- خلوص و يك رنگي بر زندگي، بر كار اداري وخلاصه
بر تمام اعمال شم احاكم باشد.
2- مواظب باشيد كه شيطان با عجب، شما را به انحراف
نكشاند.
البته بديهي است كسي كه خدمت به خلق خدا كند، كسي
كه نماز شب بخواند و يا هر عمل نيك ديگر انجام دهد خوشحال ميشود،تنها چيزي كه هست
اين كه:انسان نبايد به عمل خود ببالد و آن را بزرگ بيند.
پي نوشت:
[1]. فجر(89)آيه14.
[2]. فروغ كافي، ج7، ص543؛ وسائل الشيعه،ج13،ص303.